حزب اللهی اسیر

من یه بچه حزب الهی .ساکن بالا شهر, در میان افکار و تفکراته دورو بری ها گیر افتاده ام و روزی ده بار به شک میافتم که آیا راه را درست میروم یا اشتباه .سخن افراد مخالف در دلم شک میاندازد.از مخالفت با نظام وحکومت گرفته تا دین ومذهب ,از ریش گرفته تا لباست.نیمه شعبان را تازه پشت سر گذاشتیم, میخواستم بر سر دره خانه پرچمه یا مهدی بزنم , اما ناگهان به یاد اوردم ,نکند همسایه ها پشت سره ما حرف بزنند ,وقتی از کنارشان رد میشوی با گوشه چشم تو را نگاه کنند ,نکند شاید تو را جیره خواره دولت خطاب کنند,شاید فردا جواب سلامت را با اکراه بدهند.راستی منشاء این همه بدبینی چیست,البته این را هم باید بگویم کسانی هم در این منطقه بالا هستند که اهل دل باشند.
ترس دارم که رایم را در انتخابات اعلام کنم رایی که به محمود احمدی دادم .ترس از تحقیر شدن , ترس از سوالهایی که مخالفان از من میپرسند,سوالهایی که  هیچ جوابی ندارد,میخواهند من را از کاری که کرده ام پشیمان کنند.همانند روزی که یک روز پس از انتخابات در جشن ملت در میدا ن ولیعصر شرکت کردم .در ادامه راهپیمایی به محلی رسدیم که اشوب شده شده بود جلو رفتم تا ببینم چه خبر است .فحش شنیدم از زنان .به مادرم فحش دادند چون به یک ریس جمهور مکتبی رای دادم و پرچم سبز یا مهدی را در دست داشتم,ناراحت شدم.اگر عقایدت را بیان کنی میگویند طرز فکرت اشتباه است ماهم جوان بودیم مثل تو فکر میکردیم. ..دوست هم محله ای دارم از ترس این روزها ی ملتهب ریش های خود را کوتاه کرده که مبادا مورد هجوم قرار گیرد.ترس از هجوم !هجوم نه  حتی زخم زبان ! از چه کسانی ؟  این را شما بگوید

یا مهدی مددی


موضوع مطلب :
ارسال شده توسط پیمان صادق در ساعت 11:29 عصر | نظرات شما ()