سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حزب اللهی اسیر
هرم های سقوط (1)

این روزهای بحث هرم ها و مثلث ها بسیار زیاد است. از شرکت های هرمی گرفته تا مثلث های ما نمیتوانیم و مثلث فتنه گران و ...
اما شرکت های هرمی , شرکت هایی که با فریب و  با دروغ افراد را به سوی خود جذب میکینند و با بیان حرف های امیدوار کننده و تحریک احساسات جوانان آنها را به شکلی سازماندهی شده فریب میدهند ,مساله ای که این روزها به شکل ملموس تری در میان جامعه و افراد خودنمایی میکند.نمونه اش فتنه سال گذشته بود که با تحریک جوانان و بیان دروغ و تحریک ,جوانان را فریب دادند تا به خواسته های نفسانی خود دست پیدا کنند
به من هم یکبار از طریق دو تن  از این دوستان پیشنهاد سرمایگذاری در این شرکت های هرمی داده شد , البته هر دوبار با فریب. که هر دو رفتار این دوستان باعث به انزوا رفتنشان در نزد من بود.

یک روز یکی از دوستان به من زنگ زد و از من درخواست کرد که  همراه او به یک شرکتی بریم.من هم هر چقدر که از این دوستم در خواست کردم که حداقل به من بگه که من رو کجا میخواد با خودش ببره اما  هر بار به من میگفت که  آیا تو به من اعتماد نداری من هم میگفتم چرا دارم.خوب این آقا دوست چند ساله من بود و من حرفش رو قبول کردم و همراهش به مکانی که میخواست من رو ببره رفتم .جایی قرار گذاشتیم و من رو به یک دفتر ی برد.داخل شرکت شدیم و روی یک مبلی نشتیم و  منتظر ماندیم.تمام در و دیوار پر بود از عکسهایامام خمینی و امام خامنه ای .مسئولان اون دفتر هم همه تیپ های بچه های حذب اللهی داشتند.بعد از مدتی من رو بردن توی یکی از دفتر ها و شروع کردن به صحبت های دوستانه و پرسیدن چند سوال , اینکه ایا هیئتی هستی یا نه اهل نماز و روضه هستی  و.... بعد  شروع کرد به بیان اهداف شرکت و نحوه سرمایگذاری که همون طور که بعدا فهمیدم به این شرکت ها شرکتهای فارکس گفته میشد.بعد از کلی صحبت از اونجا خارج شدیم  و با صحبت کردن با دوستم همون بیرون جواب رد رو بهش دادم و گفتم نمیام و اون هم قبول کرد و بدون هیچ گونه اصراری پذیرفت و از هم جدا شدیم.این روزها هرشیادی از یک طریقی برای فریب وارد میشود و این اقایان هم از طریق مذهب وارد میدان شده بودند  همانند فتنه گرانی که برای فریب مردم راهی جز پنهان شدن در لباس دین و مذهب را پیدا نکردند

ولی قضیه مهم بار دوم بودکه در حال عبور از مکانی بودم که ناگهان یکی از دوستان و هم کلاسی های قدیمی رو دیدم .در حال عبور بودیم که این دوست که یک فردی هم ایشون رو همراهی میکرد به طرف من اومدن بعد از سلام و احوال پرسی زیاد و تعریف خاطره های گذشته , دوستی که با ایشون بود به این دوست ما گفت که یه قراری بزاریم با داداشمون بریم بیرون . این رفیق ما هم گفت خیلی خوب با هم میریم کوه یا پارک یا یه جای دیگه   , از اونجایی که من هم یه ادم خجالتی هستم  بر خلاف میلم قبول کردم.البته چند بار این آقا از من میپرسید که چیکار میکنی من هم جوابی جز بیکارم نمیدادم چون دلیلی نداشت که به ایشون بگم که مشغول چه کاری هستم . ایشون از جیبش یه دفترچه ای در آورد و شماره تلفن من رو درخواست کرد که من هم شماره تلفن خونه رو به ایشون دادم که بعد از این همه سال آشنا بودن با این دوستمون اولین بار بود که شماره ام رو به ایشون میدادم که بهتر بود نمیدادم.ایشون گفت که شنبه میام که با هم بریم بیرون من هم بر خلاف میلم گفتم باشه.

این ما جرا گذشت تا روز شنبه که این آقا زنگ زد و از اونجاکه من تبحر زیادی برای پیچوندن دارم نه به تلفنها جواب میدادم نه وقتی که میومد در خانه جوابش رو .ولی این آقا انقدر زنگ زد تا اینکه مجبور شدم به تلفنش جواب بدم . گفت که بیا رفیقم  برات یه کار ردیف کرده منم گفتم بابا بیخیال من خودم کار دارم و نمیام که این آقا بعد از کلی اصرار که بیا بریم زشته این  دوستم رفته پیش داداشش رو انداخته زشته بیا بریم ,نگاه کن خوشت نیومد بگو نمیام  , که بعد از کلی اصرار گفتم باشه.قرار گذاشتیم که این آقا بیاد با و با هم به محلی که پیشنهاد کرده بود بریم.متاسفانه اون اولین برخورد با این افراد تجربه کافی رو به من نداده بود و باز هم گول این دسته از دشمنان دوست نما رو خوردم.متاسفانه این روزها اعتماد کردن کار دشواری شده است. ضرر خوردن و فریب خوردن از اعتماد کردن به دوستان قدیمی گرفته تا اعتماد کردن به سیاست مداران با تجربه و پرسابقه که ممکن است هر کدام از این گروه ها انسان را به مرز سقوط بکشانند , که البته در این جا وجود بصیرت امری لازم  ,  و انکار ناپذیر است.
با این دوستمون همراه شدیم  و با هم به سوی میدان رسالت رهسپار شدیم,به مکان مورد نظر رسیدیم و در کنار یکی از ساختمانها منتظر شدیم تا دوست این آقا بیاد .قبل از اینکه با هم به دفتر مورد نظر بریم با هم رفتیم تو یه پارک و نشستیم و شروع شد شستشوی ذهنی و این جا بود آغاز ماجرا و فریبی بزرگتر از اتفاق اول
ادامه دارد
یا مهدی مددی


موضوع مطلب :
ارسال شده توسط پیمان صادق در ساعت 9:2 عصر | نظرات شما ()
سلام

باید از نو نوشت
تمام نوشته های قبل رو ارشیو کردیم
پس قصد داریم از نو بنویسیم

موضوع مطلب :
ارسال شده توسط پیمان صادق در ساعت 11:46 عصر | نظرات شما ()
   1   2   3      >